نفیرسیمرغ

ساخت وبلاگ
برایم از باغ خرمالو عکس فرستاده بود. من تا بحال درخت خزان زده خرمالو را بی برگ و پربار ندیده بودم. و این شد که با هر باران خزان, پر میکشم تا بهشهر, به خزان نشستن درختهای خرمالو را زندگی میکنم و با سر خوردن قطره های باران روی شاخه های بی برگش یادم می آید که یاری نشسته بود شانه به شانه راستم و هنوز بخیه به پهلویش داشت. می بارید و دیگر نمیشد شبنم نامیدش. سرازیر که می شد از کنار لبش می چکید روی دست من. گوشه آستینم از اشکش خیس بود.امروز هم چاله های آب این کوچه آینه شاخه ها بودند. گاهی برگی می افتاد و آینه موج بر میداشت. گاهی قطره ای روی گونه ام می نشست و مرا یاد یاری می انداخت. + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۹/۰۸ساعت توسط اسماء نفیرسیمرغ...
ما را در سایت نفیرسیمرغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nafiresimorgho بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 15:21

کمی نمک توی گوشت ها می ریزم, کمی ادویه کباب می زنم, وقتی میخواهم چربی حیوانی بردارم, موهای وز شده ام را در قاشق سیر میکنم.فکرم از دورچین با ترشی می پرد سمت کراتینه و هزار کوفت دیگر.مشخص است در اوج بی حوصلگی آشپزی می کنم یا ادامه بدهم؟واقعا معلوم نیست؟هروقت دلم نمیخواهد آشپزی کنم موزیک پخش می کنم و خودم را موش سرآشپز می پندارم, الحق و الانصاف که به هیچ وجه شباهتی به موش ندارم. سعی میکنم آن لذت دلضعفه آور را در خودم ایجاد کنم.و اطمینان دارم خواهم توانست + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۹/۱۵ساعت توسط اسماء نفیرسیمرغ...
ما را در سایت نفیرسیمرغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nafiresimorgho بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 15:21

وزیده بود و سایه ابر کنار میرفتعطری داشت که آفتاب پرانده بود و راه را پیدا نمی کردکنار بیابان نشست, از کم و کاستی ها فراموشش شدنوازشگر سنگ ها شد, خاک شدندهم نوای چشمه ها شد, خشکیدندهم ترانه گنجشک ها شد, پریدندهمدم چنارها شد, خزان شدندهم دل آفتاب شد و بیایان دوباره راه شد...آری همدل آفتاب باید بود! این الهه گرم نامیرابرچسب‌ها: نفیرسیمرغ, پاییز مشهد, باد, آفتاب + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۹/۰۵ساعت توسط اسماء نفیرسیمرغ...
ما را در سایت نفیرسیمرغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nafiresimorgho بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 14:32